نیستم که ببینم ...
همیشه از این که همیشه ... همیشه پیشت نیستم ناراحتم صبح میرم و ظهر میام ... گاهی هم ظهر میام و باز عصر میرم نیستم که ببینم شیرین زبونی های پسرم رو ...شیرین کاریهای نفسم رو دلم ابری میشه وقتی که تو دلتنگم میشی و... روزی که گذشت با خاله جون تنها بودی ... چون آقاجون اینا برای زیارت رفته بودن مشهد خاله جون بهم گفت که تو خوابیدی به این امیدی که من بیام و بیدارت کنم خاله میگه گفته من میخوابم مامانم بیاد بیدارم کنه ... اما تو زودتر از اومدنم بیدار میشی و با آه میگی مامانم نیومد خودم بیدار شدم وقتی اینا رو برام تعریف میکرد دلم داشت آتیش میگرفت اشک توی چشمام جمع شد و محکم بغلت کردم و توی خلوت خودم گریه کردم خد...
نویسنده :
مامان علی اصغر
12:37